سلنا سلنا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
سانیارسانیار، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

ماه خونه ما؛ سلنا

چرا میگی :))؟؟؟

من میگوام ،  سیمین جون میگویه ، این فعل بگویم رو از کجای دلت در آوردی جوجو مامانی .............................. مامان این آهنگ خوب نیست برصگم (برقصم) ، آهنگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شما کلمه آهنگم بلدی    ...
27 آبان 1393

من موهام دوست دارم :)

رفتیم دیدن دیانا ، سلنا شونه دیانا رو ورداشت و تا جا داشت موهام رو شونه زد،  البته کمی هم پوست سرمون رو باهاش فکر کنم کند، از همین جا میخوام بهت بگم : سلن هلن، دختر پادشاه من موهام دوست دارم بزار رو سرم بمونن:(  خنده نداره ، درد داره دردددددددددددددد ...
25 آبان 1393

حرف بد نمیزنم :))

جوجو فحش یاد گرفته ، میگفت مامان :بوققققققققققققق نیگاش کدک میگه ، دیگه حرف بد نمیزنم  دو تا فحشی که از خودم یاد گرفته : بچه پروو، دختر بد سه روز با دحخترم تنها بودیم وقتی بابایی رفته بود ماموریت ، اوقات خوبی بود و دو نفری با هم خوش گذروندیم  البته دخترم تو این مدت لقب دختر پادشاه رو هم از مامانی گرفت ، جدیدا هم گاهی شاهدختی صداش میکنم  فامیلی مامان رو هم حدود یک هفته هست که یاد گرفته ، میگه شما سما... هستی نه ( فامیلی خودش رو میگه ) هوشو مامانی هست دیگه من فکر میکردم زوده یاد بگیره ....   ...
25 آبان 1393

شما چند تا دارین؟:))

من که یک نونو بیشتر ندارم . در دوسال و دو ماهگی از بعضی حرفاش تعجب میکنم  بیشتر اتفاقات جالب ما هم در تخت و ساعت 10.30 دقیقه به بعد در تاریکی مطلق اتفاق میافته نمونه رو داشته باشین  پشت کردم به سلن و تازه دارم تو تو جایی که خانم با ریختن لیوان آب خیس کرده میخوابم که دستوری میگه : مامانی بچرخ!!! میگم : بعلههههههههههههه؟ بچرخ  ( میخواست روم بهش باشه  و رو دستم طبق عادت بخوابه ) نیم ساعت مرده بچرخ گفتنش شدم  بپر بیا بغلللللللللللللللللللللللللل ماچت کنم  ...
20 آبان 1393

برو ویدا جون بزن :)

حرفهای شبانه من و سلنایی تا خانوم خانوما خوابش ببره داره به یک سریال جذاب و شیرین تبدیل میشه ، وقتی مامان میاد تو تخت و سلن هلنی یک کمی گپ و گفت انجام میده یادش میاد که ، مامانی آب میخوام  دیشب رفتم آب آوردم ، ریخت رو تخت و حسابی خیس شد، دعواش کردم.... تو تاریکی غرغر میکنه :  برو مامان ویدایی شو، برو ویدا رو جون بزن .... آخه هر وقت میگه من دوست ندارم ، من میگم پس من میرم مامان ویدایی میشم  ناردونه نگو نازدونه بگو ...والله  ...
19 آبان 1393